وقتی وارد کلاس شدم دیدم چند نفر دارند گریه میکنند. طبق معمول که نمیخوام این چهرههای گریان را ببینم، یکی یکی میفرستم آبی به صورتشون بزنند. بدون اینکه کنجکاوی کنم که چی شده
چیزی به زنگ نمانده بود. دبیر ورزش دانشآموز غایب را به کلاس فرستاد و گفت اجازه نده بیاد بیرون با یه پسر گرفتنش.
همین که نشست گریه سر داد و همان دخترهای گریان دوباره شروع کردند. متوجه شدم از اینکه پدرش تهدیدش کرده بکشدش دوستانش براش گریه میکنند. وقتی رفتم دفتر دیدم حراست و بازرسی هم باخبر شدند و حضور دارند. صبح اول وقت مدیر که فهمیده دختر با پسری بوده فوراً به پدرش و اداره زنگ میزنه. همکارم گفت: این دختر یکی از بهترین شاگردان مدرسه بود، یکی از بچهها طی یک ماه میشینه زیر پاش و اونو برای پسر عموی دوست پسرش جور میکنه.
جلسه بعد چیزی دیدم که کاش نمیدیدم. پوست دست راستش با دو تا انگشتش کامل سوخته بود. در واقع با اتو داغش کرده بودند. وقتی با مدیر صحبت کردم بهش گفتم دلم براش میسوزه گفت: اون عین خیالش نیست تو دلت نسوزه.
درباره این سایت